من و روزها

ساخت وبلاگ


ژان کریستف ( یا به عبارتی خالقش- رومن رولان ) میگه: " تا وقتی دو چشم وفادار با ما اشک می ریزند، زندگی کردن به رنج کشیدن می ارزد. " اما جایی که چشم ها همراهی نمیکنن و اشکی نمی ریزن و فقط یک وقت به خودت میایی و می بینی ده ها بار یک لغت - یا قسمتی از یک شعر - رو بی وقفه روی کاغذ نوشتی؛ اون وقت چی؟.....

.




من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:15


چرا باید کسی باشد که آدم را دوست داشته باشد؟!

چرا  زندگی بدون این که آدم خاصی باشد که دوستش داشته باشیم ایییین همه سخت است؟....




من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:15


 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:15


سرزمینم، در بهت یک خبر؛ مستاصل مانده. من هم در حال اطو کردن لباس فرم - که برای اولین بار در عمرم، امروز گرفتیمش - حس شب اول مهر را دارم در برابر دنیای ناشناس و پر ابهام فردا و البته پر از هراس.....


* روحش شاد، لااقل آخر عمر، دل مردم رو به دست آورد و بعد رفت..،،



من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:15


 

خب، بالاخره چهل روز گذشت. توی این چهل روز، حتی نتونسم یک خط در موردش بنویسم. یعنی می خواستم ها، اما یا اینترنت قطع بود، یا خودنویسم جوهر نداشت. سایر مواقع هم یا حوصله نبود، یا وقت!...


 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:15

علیرغم این که دلم نمی خواد توی سرما جایی برم، به خاطر بیشتر بودن با خواهر جانهام، پیشنهاد دادم که در سفر شمال و دیدن خانواده همسر خواهر وسطی، همراهیشون کنم. این شد که دیروز صبح، به همراه مادر جان و خواهرجانها و دوستی عزیز، سوار بر پرشیای پدر جان، زدیم به جاده و برفی ترین رانندگی عمرم رو تجربه کردم و بدون لحظه ای پلک زدن، از ترس برف و مه بیرون و بخار شیشه از داخل و لیزی جاده، رسیدیم چند ده متری دریا و وسط باغهای پرتقال.بعد هم کنار بخاری نشستیم و در کنار خانواده نسبتا شلوغ و البته خونگرمشون، به اندازه تمام چند ماه اخیر، گفتیم و خندیدیم و گاهی حتی از شدت خندیدن، به سرفه افتادیم و اشک از چشمهامون سرازیر شد. امروز صبح هم که راهی جنگل برفی دو هزار شدیم و چشمها رو با زیباترین مناظر برفی و نیلی ترین آسمان نوازش دادیم. بعد هم ظهر و عصر باز  برای فرار از سرما، مهمان بازی و در جمع خانواده ها بودن، تجربه خوبی بود. فعلا که داریم از هوای پاک و حضور خواهران عزیز و جمع گرم مهمان نواز شمالی، لذت می بریم و به دل تنگ و فرداهای سخت؛ فکر نمی کنیم. گفتم چند خطی بنویسم که اینجا فقط به غر زدن از غمها نگذ من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت: 8:36


آدم عاقل بین اون چیزی که براش بهتره  و چیزی که خودش دلش می خواد؛ کدوم رو انتخاب می کنه؟!!


شدم اون بچه تخسی که به جای چیزی که دم دستشه و براش خیلی هم بهتره و عقل و منطق هم تائیدش می کنن، پا به زمین می کوبه و دلش،  اونی که براش خوب نیست رو به اصرار  میخواد؛ اصلا هم توجه نمی کنه کهخب عقل و دل اون سر داستان، ، تو رو تائید نمی کنه که!



من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : صلاح البحر يا ناس دلوني, نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت: 8:36


به نظر من، بیشترین جایی که آدم نیاز به یک همراه همدل داره، توی سفر هستش. حتی مریضی رو توی تنهایی میشه به سلامت رسوند، اما محاله بدون همراه خوب؛ بشه از سفر لذت برد.....





من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت: 8:35



با تغییرات اخیر ، انگار که " بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم" ...... 

پس اوضاع دلم چی؟....



من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم,بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنویم,بوي بهبود ز اوضاع جهان میشنوم, نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت: 8:35


از هفته پیش که از سفر برگشتم و برای آزامش اعصابم، یک النگوی مس، سوغات خریدم و به دستم انداختم، به طرز عجیبی، احساسات زنانه در من بیدار شده است، حسی که یادم نمیاد، آخرین بار کی تجربه اش کردم......



من و روزها...
ما را در سایت من و روزها دنبال می کنید

برچسب : احساس غریبی,احساس غریبی در کودکان,احساس غریبی دارم, نویسنده : 7bagheatlasi5 بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت: 8:35